کاکتوس

هرگزبرای عاشق شدن به دنبال باران و بابونه نباشی گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند

کاکتوس

هرگزبرای عاشق شدن به دنبال باران و بابونه نباشی گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند

هادیشهر را بهتر بشناسیم

 

......گفتیم که هادیشهر از پیوستن دو آبادی گرگر و علمدار بهمدیگر بوجود آمده (منظره بالا گوشه ای از هادیشهردرست همانطور که در خاطرات آمده ) دیده میشود  . حالا برای آشنایی با گرگر گوشه ای از سفرنامه سوم ناصر الدین شاه به فرنگ را برایتان نقل میکنیم   

روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه

در سفر سوم فرنگستان

چاپ دوم  1371

به کوشش: دکتر اسماعیل رضوانی 

                                                             

روز جمعه 9 رمضان :

امروز باید برویم کنار ارس، چهار فرسنگ راه بود، برخاستیم، هوا صاف و آفتاب بود و باران دیشب خیلی باصفا شده بود، اما من سرما خورده بودم استخوانهای پهلویم و گردنم درد می کرد از بیرون رعیت ها جمع شده بودند یا علی می کشیدند و داد می زدند، عرض داشتند، این رعیتها کرکری (گرگری) هستند، دهی هست در کرکر که اسمش قشلاق است، این عرض چیها  قشلاق می نشینند، از دست قلی خان سرتیپ شان که نوه حاجی خانم است شکایت داشتند، به امیرنظام حکم شد به عرض شان رسیدگی کند، بعد رخت پوشیده بیرون آمدیم سوار کالسکه شده راندیم، مردم که تمام صحرا را زراعت کرده حاصل کاشته است، بیشتر زراعت هم لگدمال شد، اما تمام صحرا زراعت است، به قد یک وجب هم از زمین بلند است و سبز است . راندیم تا رسیدیم به اول دره، دره خیلی تنگ است، اول دره سوار اسب شدیم، راه کالسکه را هم ساخته اند، کالسکه می رود اما تعریفی ندارد، همین طور سواره راندیم، اول دره، طرفین کوههای سخت بلند دارد، کوه طرف دست راست اسمش کچیل است، اینطرف کوه که به دره نگاه می کند سختان است، پشت کوه آنطرف که می روی همه نرمان است و کوه خوبی است، کچیل اسم یک چشمه ایست درین کوه نادرشاه در سر این چشمه منزل کرده است، کوه دست چپ اسمش دوان است گاهی سوار کالسکه می شدیم گاهی سوار اسب می شدیم اما همه جا کالسکه می رود، آسیابهائی که در سفر اول هم دیده بودم طرفین دره باز همان آسیاب ها را دیدم، راندیم تا کم کم دره تمام شد و وارد جلگه کرکر شدیم، حاجی بیک آمد، یک کبک نر بزرگی زده بود آورد می گفت این کوه تکه بز دارد و کبک دری هم دارد، خلاصه به جلگه که رسیدیم سوار اسب شدم، نهار نخورده بودم، راندیم طرف دست راست یک تپه ای بود که مشرف بود به کرکر و دهات و ارس و خاک روس و غیره، رفتیم بالای تپه آفتاب گردان زدند افتادیم به نهار، جلم ما ده کرکر و لیوارجان که هر دو چسبیده بودند به هم، خیلی خوب دهات معتبری بود، حاجی خانم در لیوارجان می نشیند، بالای سر لیوارجان یک کوه بسیار بلند برف داری است، کوه خیلی خوبی است، همه جای کوه نرمان است زراعت دیم می کنند، کوه مالیده بسیار خوبی است، اگر آدم فرصت داشت جا دیگر از اینجا برای گردش بهتر نبود، زیرا این کوه یک ده معتبری هست اسمش قشلاق است، یک ده دیگر هم هست ارسی است، همه این دهات خیلی معتبر است، هرکدام چهارصد خانه، پانصد خانه جمعیت دارد . اینجا که ما نهار افتادیم ارس پیدا بود، آنطرف ارس که خاک روس است پشت کرکر و لیوارجان کوه برف دار بزرگ بلندی پیدا بود، اسم کوه قاپان است، کوهش به قد البرز نیست اما خیلی بزرگ است و برف دارد، زیر کوه قاپان یک آبادی پیدا بود، باغات و خانوار زیاد داشت، اسمش اردوباد است . با دوربین درست تماشا کردم اردوباد خیلی جای خوبی است خیلی قشنگ است، آن طرف پشت کوه قاپان محال قراباغ است .

تا اینجا فخرالدوله نوشت حالا بعد از شام است گریه می کرد . برخاست من خود نوشتم، خلاصه بعد از نهار از کوه سرازیر شده به کالسکه نشستم، راندیم، میرزا محمودخان وزیر مختار ما در پطر آمده است، امین السلطان آورد، سر سواری دیدم، بعد راندیم، خیلی راه که رفتیم به ده شجاع رسیدیم، در دامنه کوه سنگی کوچک مخروطی قشنگی واقع است، شاه پلنگ خان را فرستادم از دامنه این کوه سنگ آورد، سنگ های سلیمانی و مرمر خوبی دارد، کوه سنگی کوچک است شبیه به کوه دماوند است . وارد منزل شدیم، آقا میرزا محمدخان فراشباشی چادر و سراپرده را نزدیک رود ارس زده اند، پیاده شده خیلی کنار رودخانه ایستادیم، آب تند زیاذی می آید، خیلی باصفا بود . مهمان دار امیرال پوپوف است و غیره و غیره آمده اند، شلیکونوف مترجم که طهران بود اینجا آمده است، آمدند رفتند پیش امین السلطان این طرف ها پست خانه، تلگرافخانه و بناهای خوب ساخته اند بسیار باشکوه، حاجی خانم زن مرحوم محمدرضاخان کرکری آمده بود دیده شد، خیلی پیر است، قلی خان سرتیپ پسر رحیم خان مرحوم نوه این زن است . تجیری دادم دالان وار از اندرون کشیدند تا لب ارس چند آفتاب گردان زدند، شب را زنانه لب ارس شام خوردیم . زن ها و غیره گریه می کنند خستگی می کردند، همه امشب حرفهای پرت می زنند، حالت ها خیلی عجیب است وضع غریبی است .     

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد