این دهــان بستی دهــانی باز شـــد
کـو خـورندهی لــقمـه های راز شـــد
لــب فـروبــند از طـعـام و از شـــــــراب
ســـوی خوان آسـمــانی کن شـــتاب
گـر تــو این انبان ز نـان خــالی کـــنی
پـر زگـــوهــــر هـــای اجــــلالی کـــنی
طــفل جـان از شـیر شــیطان بــاز کن
بــــعـــد از آنـــش بـا مـــلک انـــباز کــن
چند خوردی چرب و شیرین از طـعــام
امـــتحـــان کــن چـــند روزی با صــیام
چــند شــب ها خواب را گشتی اسیر
یــک شـــبی بــیدار شــو دولـــت بـگیر
مثنوی معنوی - مولوی
******
نظریه فلسفی غضنفر درباره روزه: انسان در این دنیا مسافری بیش نیست و روزه بر مسافر واجب نیست
*******
نصیحت کلاغ به فرزند
گویند کلاغی به جوجه ی خود گفت : چون یکی از آدمیان خم شود ؛ بی درنگ پرواز کن؛ چون می خواهد از زمین سنگ بردارد و به طرف تو پرتاب کند.
جوجه گفت : با دیدن آدمی باید فرار کرد ؛ چون می تواند از پیش سنگ را در آستین خود پنهان کند.
********
کوله بارت بربند؛ شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصر برسیم؛ بشناسیم خدا را و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم؛ ای سبکبال در این راه شگرف؛ در دعای سحرت؛ در مناجات و خدایی شدنت؛ هرگز از یاد مبر که من جا مانده بسی محتاجم
*************
دختر دانش آموز صورتی زشت داشت.
دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره...
روز اولی که به مدرسه ما آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند.
نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت...
او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید : میدونی زشت ترین دختر این کلاسی؟!!
یک دفعه کلاس از خنده ترکید …
بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند :
اما کاترینای عزیزم ، بر عکس من تو بسیار زیبا و جذاب هستی ...
او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند...
او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود :
به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود.
ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد.
مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا! و حق هم داشت...
آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود؟!
سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم ...!
5 سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم ، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت : برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!
در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم . دخترم بسیار زیبا ست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند. روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست؟!
همسرم جواب داد : من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم ...!
و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید ...
جمله روز : برای اینکه بزرگ باشی نخست کوچک باش. (ضربالمثل هندی)
آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا :
اگر بسیار کار کند، میگویند احمق است !
اگر کم کار کند، میگویند تنبل است!
اگر بخشش کند، میگویند افراط میکند!
اگر جمعگرا باشد، میگویند بخیل است!
اگر ساکت و خاموش باشد میگویند لال است!!!
اگر زبانآوری کند، میگویند ورّاج و پرگوست ..!
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند میگویند ریاکاراست!!!
و اگر نکند میگویند کافراست و بیدین …..!!!
لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد
و جز ازخداوند نباید ازکسی ترسید.
پس آنچه باشید که دوست دارید.
شاد باشید ؛
مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.
گلچینی از آهنگهای بسیار زیبای محمد نوری. متاسفانه نام آهنگها را ندارم.توصیه می کنم دانلود کنید.
Track 2(www.hnb.persianbl og.ir).mp3
Track 3(www.hnb.persianbl og.ir).mp3
Track 4(www.hnb.persianbl og.ir).mp3
Track 5(www.hnb.persianbl og.ir).mp3
Track 6(www.hnb.persianbl og.ir).mp3
Track 7(www.hnb.persianbl og.ir).mp3
Track 8(www.hnb.persianbl og.ir).mp3
Track 9(www.hnb.persianbl og.ir).mp3
Track 10(www.hnb.persianb log.ir).mp3
یوسمتی پارک در کالیفرنیا امریکا این پارک در سال 1890 بعنوان پارک ملی انتخاب شد در ابشاری که عکس ان را در پایین صفحه ملاحظه میکنید یکی از دیدنی ترین چشم اندازها میباشد این منظره از انعکاس نور خورشید بر ابشاربا زاویه خاص پدید می اید این حالت فقط در دو هفته آخر فوریه و در زمانی کوتاه پیش می اید عکاسی که این عکس را در این حالت بتواند بگیرد باید بسیار با تحمل و شکیبا باشد گرفتن چنین عکسی بسیار مشکل است
هیچ مذهبی قادر به رساندن تمامی ستاره ها به یکدیگر نیست ، چون اگر چنین شود جهان به خلاء عظیمی تبدیل می شود و دلیل هستی اش را از دست می دهد .
هر ستاره و هر انسان ویژگی های خاص خودش را دارد . ستاره های سبز ، ستاره های زرد ، ستاره های آبی و ستاره های سفید داریم ، ستاره های دنباله دار داریم ، شهاب ثاقب و شهاب سنگ داریم ، سحابی و منظومه داریم .
آنچه از این پائین به تعداد عظیمی از نقاط شبیه به هم می ماند ، در حقیقت میلیونها چیز متفاوت است که در فضائی فراتر از درک انسانی گسترده اند .
والدین بسیاری به هنگام پیری ، فرزندانشان را از ارزانی کردن همان عاطفه و حمایتی که در کودکی به آنها می کردند ، محروم می کنند .
بسیاری از همسران ، به هنگام بلا ، خجالت می کشند از همسر خود کمک بخواهند . بدین ترتیب آبهای عشق نمی گسترند
حرکت محبت آمیز دیگران را بپذیرید . بگذارید دیگران به شما کمک کنند و به شما نیروی حرکت بدهند
اگر این عشق را با خلوص و فروتنی بپذیرید ، می فهمید که عشق نه دادن است و نه گرفتن . عشق شراکت است
پائولو
در حضور خارها هم میشود یک یاس بود
در هیاهوی مترسک ها پراز احساس بود
می شود حتی برای دیدن پروانه ها
شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
دست در دست پرنده بال در بال نسیم
ساقه های هرز این بیشه را داس بود
کاش میشد حرفی از ای کاش هم نبود
هرچه بوداحساس بود وعشق بودو یاس بود
******
خانمانسوز بود آتش آهی گاهی
ناله ای میشکند پشت سپاهی گاهی
قصه ی یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود
بعزیزی رسد افتاده به چاهی گاهی
گر مقدر بشود ملک سلاطین پوید
سالک بیخبر خفته براهی گاهی
هستیم سوختی از یکنظر ای اختر عشق
آتش افروز شود برق نگاهی گاهی
******
دگر گشته لبریز جانم ز تو
سراپا دل و عشق و حالم ز تو
دگر چون تو معشوق کم یاب گشت
دگر پر شده هر زمانم ز تو
جواب همه رنجش زندگیم
خدا داده با عشق نابم ز تو
دگر تکیه گاهم تویی ، خستگیم
رمیده ، همه شور و حالم ز تو
در این روزگار پر از ننگ و پوچ
همه هستی و افتخارم ز تو
دگر نذرهایم ادا گشته اند
جواب مناجات و دادم ز تو
کنار تو آرام گشته دلم !
دگر حیرت بی امانم ز تو
تو با من بمان ای همه شوق من
که پر گشته روح و روانم ز تو
نوید تو را دیده بودم به خواب
دگر نور چشمان تارم ز تو
اگر نیشترهای این روزگار
بسوزاند قلبم ، ضمادم ز تو
مرا زندگی با تو معنا شده
دگر مهلت هر بهارم ز تو
به پای جمالت کم آورده ام
دگر هر جمال و جلالم ز تو
اگر هر که آمد بجز نصف من
نفهمید ، کشف کمالم ز تو
به آغوش من آی و آرام گیر
تو ای راحت بی قرام ز تو !
****
راهی شب شده ام
خسته و دلزده ام
راه بس تاریک است و در این تاریکی رشته ی افکار من درگیر است
آه، صدایی آمد
زوزه ی گرگی بود و چه آرام و قشنگ
درد دل را میگفت ناله اش حساس بود
از صدای گرگ بر فراز آن کوه بلند من به خود لرزیدم
نه به این خاطر که صدا از گرگی بود
و نه تاریکی شب و نه آن کوه بلند، دره ی تنگ
بلکه آن صدا خاطره اش آشنا بود
نمیدانم کجا؟
آه نه، صبر کن!
آن صدا، بله آن سد بلا
همهه ی شهرم بود
بله آن قول وفا، جور و جفا در دیار من بود
آن صدا، صدای گرگ نبود صدای مرد نبود
چون در شهر من دیگر مرد نبود
که پر از نامردی در دلش خفته شدست اکنون شب شده است
گرگ ها جمع شده اند
چه کسی را بدرند
نگاهی به خودم انداختم
همچنان اینجایم!!
***********
مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود
مرد سالخورده ای از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حال
پریشانش شدو کنارش نشست
مرد جوان بی اختیار گفت: عجیب آشفته ام و همه
چیز در زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و
نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟
مرد سالخورده برگی از درختی کند و آن را داخل نهر آب انداخت و
گفت:به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آب
می سپارد وبا آن می رود
سپس سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت
و داخل نهر انداخت . سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق
آب کنار بقیه ی سنگ ها قرار گرفت
مرد سالخورده گفت: این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست
بر نیروی جریان آب غلبه کند و درعمق نهر قرار گیرد
اما امواجی را روی آب ایجاد کرد و بر جریان آب تاثیر گذاشت
حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را
مرد جوان مات و متحیر به او نگاه کرد و گفت: اما برگ که آرام نیست
او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست!؟
لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان
دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم
مرد سالخورده لبخندی زد و گفت: پس حال که خودت انتخاب کردی
چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری
زندگی ات می نالی؟
اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم
داشته باش و محکم هر جایی که هستی ...آرام و قرار خود را از دست مده
در عوض از تاثیری که بر جریان زندگی داری خشنود باش
مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و
از مرد سالخورده پرسید: شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را
انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟
پیرمردلبخندی زد و گفت: من تمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق
رودخانه هستی به جریان زندگی سپرده ام
و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد
از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم
من آرامش برگ را می پسندم
ولی می دانم که خدایی هست که هم به سنگ توانایی ایستادگی را داده است
و هم به برگ توانایی همراه شدن با افت و خیزهای سرنوشت
دوست من ....برگ یا سنگ بودن
انتخاب با توست
==================
وقتی کودکی هفت ساله بودم، پدر بزرگم مرا به برکه ای در کنار یک مزرعه برد و به من گفت
سنگی را به داخل آب بینداز و به دایره هایی که توسط این سنگ ایجاد شده نگاه کن
سپس از من خواست که خودم را به جای آن سنگ تصور کنم
او گفت: “تو می توانی کارهای زیادی در زندگیت انجام دهی
اما امـواجی که از این کارها پدیـد می آید
آرامش موجود درعده ای از مخلوقات هستی که در دایره زندگیت قرار دارند بر هم خواهد زد
به خاطر داشته باش که تو در برابر هر آنچه در دایره زندگیت قرار می دهی مسئولی
و این دایره به نوبه خود با بسیاری از دایره های دیگر ارتباط خواهد داشت
باید در مسیری زندگی کنی که اجازه دهی
خوبی و منفعت ناشی از دایره ات، صلح و آرامش را به دیگران منتقل کند
آن جلوه هایی که از عصبانیت و حسادت ناشی می شود
همان احساسات را به دیگر دایره ها خواهد فرستاد
وتو در برابر آن ها مسئولی
==========
اگر زندگی را عاشقانه زندگی کنی
جاودانگی را در لحظه های گذرا ، تجربه خواهی کرد
رایحه محمد (ص)...مسیحا و بودا را
پیدا خواهی کرد
اگر زندگی را عاشقانه سپری کنی
دلت بستر رودخانه ی تمامی شعر های جهان خواهد شد
لطیف خواهی شد
شفیق خواهی بود
آنگاه نه تنها خود سعادتمند خواهی زیست
بلکه وجودت برای دیگران نیز سعادتی خواهد بود
==============
به یاد داشته باش آینده کتابی است که امروز می نویسی
پس چیزی بنویس که فردا از خواندن آن لذت ببری
=======================
خدایا
توانم ده تا دوست بدارم بی چشم داشت
و بفهمم دیگران را حتی اگر نفهمند مرا
لاک پشت
پشتش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی ، می دانست که همیشه اندکی از بسیار را نخواهد رفت . آهسته آهسته میخزید ، دشوار و کند و دورها همیشه دور بود . سنگ پشت تقدیرش را دوست نمی داشت و آنرا چون اجباری بر دوش می کشید .
پرنده ای سبکبال در آسمان پر زد ، سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت : این عدل نیست ، کاش پشتم را این همه سنگین نمی کردی ، من هیچگاه نمیرسم هیچگاه !
خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد . کره ای کوچک بود و گفت : نگاه کن ، ابتدا و انتها ندارد . هیچکس نمی رسد .
چون رسیدنی در کار نیست ،، مگر به بینهایت میتوان رسید ؟ فقط رفتن است . حتی اندکی . و چگونه رفت مهم است . هر بار که می روی ، رسیده ای .
خدا سنگ پشت را زمین گذاشت ، دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راه ها چتدان دور .
سنگ پشت به راه افتاد و رفت ، حتی اگر اندکی ،و با خود می اندیشید که چگونه میرود .....
مبعث
آن روز که در غار حرا ندا بر پیامبر (ص)آمد که بخوان ؛ رسالت نبوی با پیام خروج انسان از ظلمات و حرکت به سوی نور اغاز شد .
بعثت پیامبر اکرم (ص)سرآغاز راهی شد تا انسان از شرک ؛ بی عدالتی ؛ تبعیض ؛ جهل و فساد بیرون آمده و به سوی توحید ؛ معنویت ؛ عدالت و کرامت حرکت کند.
مبعث نبوی با نهضت معنوی شروع شد و انقلابی در عالم بشری ایجاد کرد که هنوز دامنه آن ادامه دارد .این تحول روحی ؛ مردم مادی بت پرست را
به مبدا آفرینش راهنمایی کرد و از کردار زشت برحذر ساخت و به نیکویی دعوت نمود . پیامبر (ص) پیروان خود را به این منقبت ستود که شما
بهترین امت من هستید و می توانید دنیای بشریت را با اجرای قانون متین قرآن به سعادت مطلوب برسانید .
رسول خدا (ص) در روز 27رجب در مکه مکرمه دعوت به خدا را آغاز کرد و سالها بعد در مدینه حکومت اسلامی را تشکیل داد .
حضرت محمد(ص)دین مبین اسلام را به مردمی عرضه کرد که جملگی در آتش جهل می سوختند و دعوت او چنان دلنشین بود که به سرعت دیوارهای جهل و خرافات را فرو ریخت و مردم موج موج به اسلام گرویدند .
رسول خدا در مدینه منشور حکومتی اسلام را پایه ریزی و همه مردم را در اداره حکومت شریک کرد .
حضرت محمد (ص) سالها به صورت پنهانی مردم مکه را به سوی خدا دعوت کرد و آن زمان ندا آمد که دعوت آشکار کن ؛ دشمنان چنان عرصه را بر او تنگ کردند که به دستور خدا هجرت آغاز کرد . پیامبر گرامی اسلام پس از 13سال توقف در مکه در اثر فشار و اذیت و آزار قریش از طرف خداوند مامورشد به مدینه هجرت کند ؛ هجرت پیامبر و مسلمانان به مدینه ؛ فصل تازه ای در زندگی پیغمبر اکرم (ص)و اسلام گشود ؛ همچون کسی که از محیط آلوده و خفقان آور به هوای آزاد و سالم پناه برد .هجرت پیامبر (ص)و مسلمانان از مکه به مدینه برای پی ریزی زندگی اجتماعی اسلام ؛ نخستین گام بلند
در پیروزی و گسترش اسلام و جهانی شدن آن بود .مبعث نبی اکرم اسلام در سراسر ایران اسلامی با شکوه خاصی گرامی داشته می شود .
در شهرستان جلفا نیز همه ساله به همین مناسبت مراسم و جشن هایی را در اماکن مذهبی مساجد و حسینیه ها برگزار می کنند و سالروز بعثت پیامبر بزرگوار اسلام را گرامی می دارند .مردم با آذین بندی و چراغانی خیابانها ؛ معابر؛ مساجد و شرکت در مراسم جشن ارادت خالصانه خود را به خاتم الانبیا حضرت محمد بن عبدالله (ص)نشان می دهند .