کاکتوس

هرگزبرای عاشق شدن به دنبال باران و بابونه نباشی گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند

کاکتوس

هرگزبرای عاشق شدن به دنبال باران و بابونه نباشی گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند

نامه بسیار زیبای نادر ابراهیمی به همسرش

این مطلب بخشی از یکی از نامه‌های نادر ابراهیمی به همسرش است

توصیه می شود که همه زوج‌ها این نامه را چندین بار و نه به‌تنهایی که

با هم و در کنار یکدیگر ‌بخوانند.

نادر ابراهیمی داستان‌نویس معاصر ایرانی است.

او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه، در زمینه‌های

فیلم‌سازی، ترانه‌سرایی،ترجمه، و روزنامه‌نگاری نیز فعالیت کرده‌است.

 همسفر!

      در این راه طولانی که ما بی‌خبریم  و چون باد می‌گذرد   بگذار خرده اختلاف‌هایمان با هم باقی بماند  خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا  مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم   و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد   مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم  یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را  و یک شیوه نگاه کردن را  مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه‌مان یکی و رویاهامان یکی.

 هم‌سفر بودن و هم‌هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.  و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است

  عزیز من!

 دو نفر که عاشق‌اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است،  واجب نیست که هردو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله علم کوه،   رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.

 اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که   یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافیاست.

 عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است اما،  این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست .

 من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در «حضور» است نه  در محو و نابود شدن یکی در دیگری.

      عزیز من!

  اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد . بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.  بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم .  بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید .

 بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست،  بحث کنیم ،اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند .

 بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل .  اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست .  سخن از ذره ذره واقعیت‌ها و حقیقت‌های عینی و جاری زندگی است .

 بیا بحث کنیم .  بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم .  بیا کلنجار برویم .  اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.

 بیا حتی اختلاف‌های اساسی و اصولی زندگی‌مان را، ،   در بسیاری زمینه‌ها تا آنجا که حس می‌کنیم دوگانگی، شور و حال  و زندگی می‌بخشد نه پژمردگی و افسردگی و مرگ،حفظ کنیم.  من و تو حق داریم در برابر هم قدعلم کنیم و حق داریم  بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم .  بی‌آن‌که قصد تحقیر هم را داشته باشیم . 

 عزیز من! بیا متفاوت باشیم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد