-
این است مردانگی ! ...
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 19:37
او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند. روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند. در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟! بیائید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد. البته دسترسى...
-
گاهی به نگاهت نگاه کن !!!! ...
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 19:36
انیشتین میگفت : « آنچه در مغزتان میگذرد، جهانتان را میآفریند. » استفان کاوی (از سرشناسترین چهرههای علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است که میگوید:« اگر میخواهید در زندگی و روابط شخصیتان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایشها و رفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دلتان میخواهد قدمهای کوانتومی بردارید...
-
مــعــرفـت
دوشنبه 12 مهرماه سال 1389 10:36
شیوانا جعبه ای بزرگ پر از مواد غذایی و سکه وطلا را به خانه زنی با چندین بچه قد ونیم قد برد. زن خانه وقتی بسته های غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویی از همسرش و گفت: " ای کاش همه مثل شما اهل معرفت و جوانمردی بودند. شوهر من آهنگری بود ، که از روی بی عقلی دست راست ونصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگری از دست...
-
چند حکایت از بهلول
دوشنبه 12 مهرماه سال 1389 10:35
بهلول در نزد خلیفه روزی بهلول، پیش خلیفه " هارون الرشید " نشسته بود . جمع زیادی از بزرگان خدمت خلیفه بودند . طبق معمول ، خلیفه هوس کرد سر به سر بهلول بگذارد. در این هنگام صدای شیعه اسبی از اصطبل خلیفه بلند شد. خلیفه به مسخره به بهلول گفت: برو ببین این حیوان چه می گوید ، گویا با تو کار دارد. بهلول رفت و بر...
-
طعم شیرین خنده
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 08:05
اگر دوست داری که طعم شیرین خنده را بر روی لبان زیبای دوستان هم ببینی ایننوشته را برای همه ارسال کن خندیدن یک نیایش است اگر بتوانی بخندی،آموخته ای که چگونه نیایش کنی هنگامی که هر سلول بدن تو بخندد،هر بافت وجودت از شادی بلرزد، به آرامشی عظیم دست می یابی ! کسی می تواند بخندد، که طنز آمیزی و تمامی بازی زندگی را می بیند ....
-
دو روز مانده به پایان جهان...
جمعه 29 مردادماه سال 1389 16:49
دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود، پریشان شد. آشفته و عصبانی نزد فرشته مرگ رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت!(فرشته سکوت کرد) آسمان و زمین را به هم ریخت!(فرشته سکوت کرد) جیغ زد و جار و جنجال راه...
-
" آنکه شنید ، آنکه نشنید......"
جمعه 29 مردادماه سال 1389 16:36
مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است... به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده...
-
پیرمرد و سالک
جمعه 29 مردادماه سال 1389 16:33
پیر مردی بر قاطری بنشسته بود و از بیابانی می گذشت . سالکی را بدید که پیاده بود پیر مرد گفت : ای مرد به کجا رهسپاری ؟ سالک گفت : به دهی که گویند مردمش خدا نشناسند و کینه و عداوت می ورزند و زنان خود را از ارث محروم میکنند پیر مرد گفت : به خوب جایی می روی سالک گفت : چرا ؟ پیر مرد گفت : من از مردم آن دیارم و دیری است که...
-
پدر بزرگ ومداد
جمعه 29 مردادماه سال 1389 16:31
پسرک از پدر بزرگش پرسید : - پدر بزرگ درباره چه می نویسی؟ پدربزرگ پاسخ داد : درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه می نویسم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی، تو هم مثل این مداد بشوی ! پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید : - اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام ! پدر بزرگ گفت :...
-
رابطه بین طول عمر مردان و تلاش برای یافتن همسر
جمعه 29 مردادماه سال 1389 16:27
در موقعیتهای خاص، رقابت برای یافتن همسر میتواند عمر مردان را کوتاه کند. محققان آمریکایی متوجه شدند در کشورهایی که تعداد مردان بیش از زنان هستند، مردان به طور متوسط 3 ماه کمتر از کشورهایی که توازن جنسیتی در آن برقرار است عمر میکنند. التبه در مطالعات قبلی رابطه بین نسبت جمعیت جنسی و طول عمر در حیوانات بررسی شده بود،...
-
وقتی کسی را دوست دارید
جمعه 29 مردادماه سال 1389 16:25
وقتی کسی را دوست دارید ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود . وقتی کسی را دوست دارید ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید . وقتی کسی را دوست دارید ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید . وقتی کسی را دوست دارید ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید . وقتی کسی را دوست...
-
نامه بسیار زیبای نادر ابراهیمی به همسرش
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 10:41
این مطلب بخشی از یکی از نامههای نادر ابراهیمی به همسرش است توصیه می شود که همه زوجها این نامه را چندین بار و نه بهتنهایی که با هم و در کنار یکدیگر بخوانند. نادر ابراهیمی داستاننویس معاصر ایرانی است. او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه، در زمینههای فیلمسازی، ترانهسرایی،ترجمه، و روزنامهنگاری نیز فعالیت...
-
حکایت لقمان و پسرش
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 10:38
لقمان حکیم رضى الله عنه پسر را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندى، بنویس. شبانگاه همه آنچه را که نوشتى، بر من بخوان؛ آنگاه روزهات را بگشا و طعام خور. شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. دیروقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا...
-
کمی خنده ( فداکاری داماد ها)
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 10:21
زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند. یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم میزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد. فردا صبح یک...
-
غم معلم
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 10:17
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد : سارا ... دخترک خودش رو جمع کرد ، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزش داری گفت : بله خانوم؟ معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد ،تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت و سیاه و پاره نکن ؟؟ هـــا؟؟؟فردا...
-
دوست همیشگی
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 10:15
دوست همیشگی جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی، تمام دنیا رو گرفته بود. یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است، از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند. مافوق به سرباز گفت: اگر بخواهی می توانی بروی، اما هیچ فکر...
-
با ارزشترین چیز در نزد خدا
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 10:14
روزی فرشته ای از فرمان خدا سرپیچی کرد وبرای پاسخ دادن به عمل اشتباهش در مقابل تخت قضاوت احضار شد. فرشته از خداوند تقاضای بخشش کرد. خداوند با مهربانی نگاهی به فرشته انداخت و فرمود: من تورا تنبیه نمیکنم، ولی تو باید کفاره گناهت را بپردازی. کاری را به تو محول میکنم، به زمین برو و با ارزشترین چیز دنیا را برای من بیاور....
-
تنریل
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 13:39
این نرم افزار قرآنی بینظیر برای ماه رمضان اگر کدش را خواستید بفرمایید تابرایتان ارسال کنم Jolfa Sites
-
توصیه های یک مشاور روانشناس
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 13:34
این توصیه ها را یک مشاور روانشناس برایم گفته است؛ آنقدر جالب بودند که بد ندیدم به شما هم منتقلشان کنم. وقتی مردی شما را بخواهد، هیچ چیز نمی تواند جلوی او را بگیرد. اگر شما را نخواهد، هیچ چیز نمی تواند نگهش دارد. دست از بهانه گیری برای یک مرد و رفتار او بردارید. هیچوقت خودتان را برای رابطه ای که ارزشش را ندارد تغییر...
-
هرگز با خودت قهر نکن
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 13:29
به شیوانا خبر دادند که یکی از شاگردان قدیمی اش در شهری دور از طریق معرفت دور شده و راه ولگردی را پیشه کرده است. شیوانا چندین هفته سفر کرد تا به شهر آن شاگرد قدیمی رسید. بدون اینکه استراحتی کند مستقیماً سراغ او را گرفت و پس از ساعتها جستجو او را در یک محل نامناسب یافت. مقابلش ایستاد؛ سری تکان داد و از او پرسید: تو...
-
ندای من زیر باران
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 13:24
در لحظه شادی ، پروردگار را ستایش کن. حمد و سپاس مخصوص اوست و هیچکس و هیچ چیز در مرتبه او شایسته ثنا نیست. در لحظه سختی , فقط از خداوند کمک بخواه. او بهترین فریادرس است و همیشه با تو و در کنار توست. همانگونه که وقتی موسی(ع) را برای رهایی مردم از بردگی فرستاد , یا هنگامی که اسحاق , سرزمین موعود را به خاطر گرسنگی و قحطی...
-
دو خط موازی
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 07:23
دو خط موازی زائیده شدند . پسرکی در کلاس درس آنها را روی کاغذ کشید. آن وقت دو خط موازی چشمشان به هم افتاد . و در همان یک نگاه قلبشان تپید . و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند . خط اولی گفت : ما میتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم . و خط دومی از هیجان لرزید . خط اولی گفت و خانه ای داشته باشیم در یک صفحه دنج کاغذ . من روزها...
-
آذربایجانیم
شنبه 23 مردادماه سال 1389 18:41
سن سیز داریخمیشام ؛ بیلرسن نئجه گلیرسن یوخوما هر گون هرگئجه گله ئیدم قوینونا ایسته دیگیم جه دردیمین درمانی آزربایجانیم کاش گلیب گوریدیم- حالینی بوله یدیم آغلایان گوزونون-یاشینی سیله ئیدیم آمنیم گولشنیم آزربایجانیم کئچیلمز یولللارین کئچه بوله ئیدیم شاه بولاغ سویوندان ایچه بوله ئیدیم دردیمین درمانی آزربایجانیم سوندو...
-
راز گل سرخ
شنبه 23 مردادماه سال 1389 10:43
کار ما نیست شناسایی (( راز )) گل سرخ . کار ما شاید این است که در (( افسون )) گل سرخ شناور باشیم . پشت دانایی اردو بزنیم . دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم . صبح ها وقتی خورشید ، در می آید متولد بشویم . هیجان را پرواز دهیم . روی ادراک فضا ، رنگ ، صدا ، پنجره گل نم بزنیم . آسمان را بنشانیم میان دو هجای (( هستی...
-
آیا میدانید؟
جمعه 22 مردادماه سال 1389 17:32
آیا می دانستید فقط یک نفر از یک میلیارد نفر بیش از ۱۱۶ سال عمرمیکند؟ . آیامی دانستید هر آمریکایی به طور میانگین ۲ کارت اعتباری دارد. . آیامی دانستید قلب انسان میتواند خون را ۱۰ متر به بیرون پرتاب کند. . آیامی دانستید متداولترین نام در دنیا محمد است. . آیامی دانستید زبان قویترین ماهیچه در بدن است. . آیامی دانستید روز...
-
سخن دل
جمعه 22 مردادماه سال 1389 17:30
من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست بســـیـار برای تـو نـوشـتـم غـم خـود را بســـیـار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست یک عمر قفس بست مسیر نفســــم را حالا که دری هست مرا بال و پری نیست حـالا کـه مـقـــدر شــده آرام بگـیـــــرم سیـــلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست بگـذار که درها هـمگـی بسـته...
-
بیمارستان و عشق
جمعه 22 مردادماه سال 1389 17:21
از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند. از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها...
-
ازدواج شیر
پنجشنبه 21 مردادماه سال 1389 15:50
شیر یه روز تصمیم گرفت با دوست دخترش(ببخشید نامزدش) ازدواج کنه در وسط جشن و در گردهمایی با شکوه شیر ها به مناسبت این واقعه مهم موش کوچکی با احتیاط زیاد راهی برای خودش پیدا کرد و روبروی داماد وایساد و با صدای رسا و لرزان!! گفت " داداش عزیز ازدواج تو رو تبریک می گم و برای داداش گنده ای مثل تو آرزوی خوشبختی...
-
کم کم ز یادت می روم ، باید فراموشت کنم
پنجشنبه 21 مردادماه سال 1389 09:05
باید فراموشت کنم ، چندیست تمرین می کنم من می توانم می شود ، آرام تلقین می کنم با عکس های دیگری تا صبح ، صحبت می کنم با آن اتاق خویش را ، بیهوده تزئین می کنم سخت است اما می شود ، در نقش یک عاقل روَم نه شب دعایت می کنم ، نه صبح نفرین می کنم حالم نه اصلا خوب نیست ، تا بعد بهتر می شوم فکری برای این دل ِ تنهای غمگین می کنم...
-
گفتگویی بین بچه شتر و مادرش! ...
پنجشنبه 21 مردادماه سال 1389 09:01
آورده اند روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت وگویی به شرح زیر صورت گرفت: بچه شتر: مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است، آیا می تونم ازت بپرسم؟ شتر مادر: حتما عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟ بچه شتر: چرا ما کوهان داریم؟ شتر مادر: خوب پسرم، ما حیوانات صحرا هستیم. در کوهان آب و غذا ذخیره می کنیم تا در صحرا که چیزی پیدا...